۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

ای منجم اگرت شق قمر باور شد

 شعری از مولانا  که معجزه پیغمبر اسلام رو دروغی خنده دار و مسخره  میپندارد
جنتی کرد جهان را زشکر خندیدن

آنکه آموخت مرا همچو شکر خندیدن

گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم

عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

به صدف مانم،خندم چو مرا درشکنند

کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن

یک شب آمد به وثاق من و آموخت مرا

جان هر صبح و سحر ،همچو سحر خندیدن

گر ترش روی چو ابرم ،زدرون خندانم

عادت برق بود وقت مطر خندیدن

گر تو میر اجلی از اجل آموز کنون

بر شه عاریت و تاج و کمر خندیدن

ورتو عیسی صفتی؟خواجه!در آموز ازو

بر غم شهوت و بر ماده و نر خندیدن

ای منجم اگرت شق قمر باور شد

بایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدن

همچو غنچه تو نهان خند و مکن همچو نبات

وقت اشکوفه به بالای شجر خندیدن...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما کمک به ایجاد دموکراسی میکنه
همه با هم یک کشور با نظرات متفاوت و آزاد میسازیم