۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

قدیمی ولی خند دار


 




یك روز مردی در حال عبور از خیابان كودكی را مشغول جابجایی بسته ای دید كه ازخود كودك بزرگتر بود، پس به نزدیكش رفته و گفت: عزیزم بگذار تا كمكت كنم.
مرد وقتی خواست بسته را بردارد دید كه حتی حملش برای او مشكل است چه برسد به این بچّه.
كمی كه رفتند مرد از كودك پرسید چرا این بسته را حمل میكند؟ كودك در پاسخ گفت: كه پدرش از او خواسته است.
مرد پرسید: چرا پدرت خودش این كار را انجام نداد؟ مگر نمیدانست كه حمل این بسته برایت چقدر سخت است...
كودك جواب داد: اتفاقا مادرم هم همین حرف را به پدرم زد ولی او گفت: "خانم بالاخره یه خری پیدا میشه به این بچّه كمك كنه دیگه



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما کمک به ایجاد دموکراسی میکنه
همه با هم یک کشور با نظرات متفاوت و آزاد میسازیم