مرثیهای برای یک رویا!
هروقت برای گرفتن بلیت ایران به یکی از دفاتر هما توی اروپا میرم با خودم میگم جای این دفتر تو بهترین نقطهی شهر است اما چرا دکراسیون داخل آن این قدر بی سلیقه و شلخته است؟ انگار آمدی ترمینال جنوب بلیت قم بگیری بری جمکران نامه بندازی توی چاه!
اما یک دفعه یادت میافته این از آخرین خرابههای غرور کشوری است که در آستانه یک جهش بزرگ بود. روزی در اوایل بهار سال ۵۴ هما اولین پرواز مستقیم تهران - نیورک رو انجام داد و این بلندترین خط هوایی زمان خود بود! آن زمان هما دومین خط هوایی جهان و امنترین خط هوای دنیا بود.اما همه چیز به باد رفت، ناخود آگاه با خودت ایکاشهای بسیاری رو در ذهن مرور میکنی.
با خودت میگی :ای کاش مرحوم مصدق آن مرد بزرگ، کلّه شقی به خرج نمیداد و پیشنهاد پنجاه - پنجاه بریتیش پترولیوم رو قبول میکرد وای کاش شاه در کنار او میماند و تن به کودتا نمیداد.
ای کاش شاه نصیحت مشفقانه مرحوم عبدالله انتظام را می شنید و او را در پی ذکر علی روانه نمیکرد ، زمانی که گفت :خبرگان قوم هرچند گاهی به دور از هر فراز و فرودی گرد هم بنشینند و امور مملکت را نقد کنند و یکدیگر را و حتی شاه را به چالش بکشند .
ای کاش شاه هشدار مرحوم دکتر علی آمینی را جدی میگرفت، زمانی که بنا بر رسم قجری هر پنجشنبه به بهانه زیارت قبر مادرش سری هم به علمای قم میزد ، به دیدار حاج آقا روح الله رفت و هرچه در آستانه در به بند کفشش ور رفت او از جا بر نخواست و به استقبالش نیامد ،همان روز به شاه گفت که آقایان سلام میرسانند اما شما با این سید مشکل خواهید داشت فقط چند روز زندان کم دارد!
وای کاش شاه با همهٔ هوش سرشاری که در شناخت سیاست خارجی و استفاده از اهرم انرژی در عرصه جهانی داشت در سالهاي مياني دهه چهل پند آن مرد نیک نفس را می شنید، وقتی که خطاب به قاضی دادگاه نظامی گفت: "ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم. ما از رییس دادگاه انتظار داریم این نکته را به بالاتریها بگویند."
اگر این ایکاشها ها و صدها ایکاش دیگر رنگ واقعیت داشت، دیگر ایرانیها با حسرت به برج العرب دوبی خیره نمیشدند . دیگر هزاران دانشجوی ایرانی آواره اروپا و آمریکا نمیشدند. دیگر برای یک نیروگاه از رده خارج روسی پشت به همهٔ جهان نمیکردیم .دیگر سهم ما از خزر چیزی در حدود ۱۱.۳ درصد نبود و رویای پتر کبیر برای رسیدن به آبهای گرم به حقیقت نمیپیوست و عمق استراتژیک کشور ما با گروههای مثل حماس و حزب الله تعیین نمیشد و نقش منطقهای ما را ترکیه اشغال نمیکرد. دیگر صدام جرات نمیکرد تا به خوزستان چشم طمع بدوزد و نیازی به شهادت فرزندان تیز پرواز ایران بر فراز بغداد نبود و امروز پاسپورت ایرانی پرستیژ خود را داشت.
اما همهٔ این قصهٔ پر غصه برای این نبود که بگویم ما شاه میخواهیم, دیگه دوران شاه و شاهپور گذشته.تاریخ ایران یک دور حکومت هم به علما بدهکار بود که اصل طلب را با بهرهٔ کمر شکن پرداخت .
امروز نوبت این طبقهٔ قطور متوسط شهری تحصیل کردهای است که نه در مرداد ۳۲ حضور داشت و نه آنچنان که باید در بهمن ۵۷، امروز بهار ۸۸ است هرچند سرخی لالههای این بهار بوی خون میدهد اما پیامی سبز دارد.
با سپاس از مهنس علی.ر
هر چند من در جایگاه نویسنده مطلب فوق معتقد به ایده "open source society"هستم، اما بهتر بود که شما منبع نوشته فوق را ذکر می کردید،
پاسخحذفhttp://selfintelligence.blogspot.com/2009/08/blog-post_07.html
ضمنا آزادی به هر قیمتی ایده خطر ناکی است مانند زمانی که ماکیاولی میگوید: هدف وسیله را توجیه میکند
تقدیم با احترام!